۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

رویین تن شدن

این مقاله در ادامه پرسش های مطرح شده در"نگاهی از بیرون بر رفتار خود " در برچسب "پرسشهای بنیادی " آمده است.
اگر تمام تمرکز خود را بر تلافی کردن آنچه که دیگری کرده است قرار دهیم یعنی کنترل فکر و ذهن خود و حتی زندگی و تصمیمات خود را به دست آن دیگری سپرده ایم و بر اساس قانون "عمل و عکس العمل " زندگی خود را قرار داده ایم که با ادامه این روند سر نخ گم شده و همه چیز عکس العمل میشود .
چوپرا می گوید :"راه رویین تن شدن این است که تدافعی رفتار نکنیم . دفاع از دید گاهی را که داری کنار بگذار تا آن گاه هیچ حمله ای بر ضد تو انجام نگیرد .آن گاه که به طور کامل در حالت عدم خشونت قرار می گیریم ، تمام موجودات پیرامون ما خشم وخشو نت را کنار می گذارند ."
همچنین مثل معر وف " کم گوی و گزیده گوی چون دۥر" را باید آویزه ٴ گوش خود کنیم تا کمتر به دیگران آسیب برسانیم و کمتر از دیگران آسیب ببینیم . باید بدانیم که احساساتی که در اطراف ما در قلیا ن است چه مثبت و چه منفی قابل درک ودریافت است و نیازی نیست درباره آن گفتگو شود .هر حالت عاطفی هورمون ویژه ای دارد که با تراوش از بدن بر دیگران اثر می گذارد . ا ین که می گوییم " وقتی وارد اتاق شدم فضای پر تنش را احساس کردم " واقعیتی فیزیولوژیکی است .
امر سون می گفت : "هستی تو با چنان صدایی بلند در گوش من فریاد می زند که نمی توانم حرف هایت را بشنوم ." و این نیز واقعیتی فیزیولوژیک است .
اگر تحت تاثیر محرکهای محیطی زندگی کنیم، در واقع کنترل ذهن خود را نا دانسته به دیگران سپرده ایم . کدام دیگران ؟ آنهایی که از کنترل اطرافیان خود احساس قدرت کرده وبرای پیشبرد مقاصد خود از این افراد تحریک پذیر استفاده می کنند .حتی گاهی اوقات فقط برای تفریح اقدام به بر انگیختن احساس شما میکنند .*
اگرآرام و خونسرد بر مبنای عقاید و ایده های خود زندگی کنیم فارغ از اینکه دیگران چه قضاوتی میکنند و یا چه انتظاراتی دارند و مستقل از تایید دیگران به راه خود رویم و به ندای درون خود گوش فرا دهیم و نشانه ها را در یابیم ،آنگاه میتوانیم شاهکار خود را خلق کنیم که بی نظیر و اثر گذار خواهد بود و حتی تمامی منتقدین ما که تعدادشان کم هم نیست انگشت به دهان میمانند و بخود آمده و می فهمند که تمام زمان و انرژی را که در راه دخالتها و قضاوتها و سر خوردگیها و حتی دشمنیهای خود صرف کرده اند تا ما و دنیای اطراف ما و خود را کنترل کنند، به هدر داده اند . زمان از دست رفته باز نمیگردد و با ید با احساس تاسف درونی خود عمر خود را سپری کنند و یا با کور دلی برای دیگری همین مزاحمتها را فراهم کنند تا مهلت شان پایان یابد.

*
البته این بحث مفصلی به نام" هوش اجتماعی " یا " EQ " را شامل میشود که نمی خواهم وارد آن شوم ، اما اگر بخواهیم قربانی نباشیم باید هوش اجتماعی خود را ارتقا ٴ دهیم

۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

MERRY CHRISTMAS

میلاد مسیح پیام آوررحمت و مهربانی برهمگان مبارک.

کمتر از یک هفته به پایان سال میلادی2009 مانده است واگر بنا به پیش گویی ها سال 2012 سال نابودی زمین باشد،حال بدلیل آب شدن یخهای قطبی یا جنگهای اتمی آیا به همین روش که تا بحال زندگی کرده ایم ادامه خواهیم داد ؟

آیا سال گذشته میلادی برای شما سال خوبی بوده است ؟

این هفته فرصت خوبی است که همه آنچه را که به آن افتخار میکنیم را جدا کنیم و از آن انرژی بگیریم برای شروع سالی بهتر.
این هفته فرصت خوبی است تا همه کارهای نیمه تمام خود را بررسی کرده و قدم های بعدی را برای تکمیل آن در سال جدید مشخص کنیم.
این هفته فرصت خوبی است تا همه ایده هایی را که در سر داریم و به دلیل مشغله زیاد نادیده گرفته ایم بر روی کاغذ بیاوریم.
این هفته فرصت خوبی است تا اهداف خود را برای سال آینده مشخص کنیم و برای دستیابی به آنها برنامه ریزی کنیم .


موفق باشید

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

نگاهی از بیرون بر رفتار خود

آیا روش زندگی و طرز برخورد خود را تا بحال تحلیل کرده اید ؟
آیا از آن دسته افرادی هستید یک روند تلافی جویانه در تمام تصمیمات و برخوردهایشان سایه افکنده؟
آیا از آن دسته افرادی هستید که تدافعی رفتار میکنند ؟
آیا از آن دسته افرادی هستید که مرتب در وضعیت حمله سر مکنند که مبادا دیگری اقدام به حمله کند؟
آیا محرک های بیرونی چنان بر شما اثر میگذارند که شما را کنترل کرده و برخورد ها و تصمیمات شما را شکل میدهند؟

در ادامه مقاله " رویین تن شدن " در بر چسب "مثل هیچکس نبودن" ارایه می شود.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

خود را شاد کنید

اگر پاسخ شما به این دو سوال عنوان شده در مقاله "سوال مهم" در بر چسب " پرسشهای کوانتومی" مثبت است انسان سالمی هستید .
چوپرا می گوید : "هدف زندگی گسترش شادمانی است ."، ماهاریشی می گوید : هدف زندگی سه چیز است : "شفا دادن ، شاد کردن مردم و بر پایی صلح و آرامش ."
هر روز این سوالات را از خود بپرسید :
چه چیز در زندگی من عالی و در خشان است ؟
در زندگیم شکر گزار چه هستم؟
در زندگیم از چه چیز هیجان زده هستم ؟ چه اتفاقی در راه است ؟ چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟
هم اینک در زندگیم ازچه خوشحال و سر خوشم ؟ یا اینکه اگر می خواستم چه چیز می توانست خوشحالم کند؟
بر پاسخ ها تمرکز کنید . این پاسخ ها هدیه هایی هستند که هر روز می توانید به خودتان بدهید. ( آنتونی را بینز )
یک گام جلوتر رفته و علاوه بر اینکه خودتان را خوشحال می کنید ، دیگران را نیز خوشحال کنید تا خوشحال تر شوید ، چگونه ؟
سوالات نیرو بخش به عنوان هدیه به دیگران بدهید تا نقطه تمرکز آنها را به سمت آنچه که باید سپاس گزار آن باشند متوجه کنید و بدین ترتیب احساس خوبی در آنها ایجاد کنید و شاهد شکفتن چهره آنها باشید و بدانید شاد کردن دیگران انرژی مثبتی در شما ایجاد میکند که پاداش شماست.

و به قول حافظ : "گفتم هوای میکده غم می برد ز دل-- گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند."
بسیاری از آدم ها با این احسا س خطاهمیشه دست در گریبان هستند که چگونه ، چطور و چه وقت حال دیگری را بگیرند حال دلیلش یا این است که آن شخص زمانی حال آنها را گرفته و بدنبال تلافی هستند یا اینکه احساس میکنند که برای اینکه پررو شده یا رویش زیاد نشود باید حالش را بگیرند که فراموش نکند چه کسی است و یا اینکه به او یادآوری کنند که خودشان چقدر مهم هستند وخلاصه بدین ترتیب دنیای اطراف خود را به نفع خود کنترل میکنند .و بدین ترتیب انرژی مورد نیاز خود را برپایه ناراحت کردن دیگران تامین میکنند، اگر چه در لحظه احساس سرخوشی یا پیروزی می کنند اما نباید فراموش کنند برآیند انرژی هایی که ارسال و دریافت کرده اند نسیبشان میشود و وقایعشان را شکل میدهد .
" خود کرده را تدبیر نیست "

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

سوال مهم

به این دو سوال مهم پاسخ دهید :
- آیا هیچ هد ف و مقصودی در زندگی تان دارید ؟
- آیا آدمی شاد هستید ؟
در ادامه مقاله " خود را شاد کنید" خواهد آمد.

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

افسانه نرگس / نارسیس ( خود شیفتگی)

مرد جوان و زیبایی که هر روز به کنار دریاچه ای می رفت تا زیبایی خویش را در آب تماشا کند ، او آنچنان مجذوب تصویر خویش می شد که روزی به آب افتاد و در دریاچه غرق شد. در مکانی که به آب افتاده بود ، گلی رویید که آن را گل نرگس نامیدند.
پس از مرگ نرگس ، پریان جنگل به کنار دریاچه آب شیرین آمدند و آن را لبالب از اشکهای شور یافتند.
پریان پرسیدند : چرا گریه می کنی ؟
دریاچه جواب داد : من برای نرگس گریه می کنم.
پریان گفتند: هیچ جای تعجب نیست ، چون هر چند که ما پیوسته در بیشه ها به دنبال او بودیم تنها تو بودی که می توانستی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی.
دریاچه پرسید: مگر نرگس زیبا بود ؟
پریان شگفت زده پرسیدند : چه کسی بهتر از تو این را می داند ؟ او هر روز در ساحل تو می نشست و به روی تو خم می شد !
دریاچه لحظه ای ساکت ماند و سپس گفت : من برای نرگس گریه می کنم، اما هرگز متوجه زیبایی او نشده بودم. من برای نرگس گریه می کنم زیرا هر بار که به روی من خم می شد ، می توانستم در ژرفای چشمانش بازتاب زیبایی خویش را ببینم.

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

بنشین و گوش کن

خود آگاهی گستره تمام احتمالات ممکن و بالقوگی مطلق است .انیشتین می گفت :" در فیزیک جدید ، گستره تنها واقعیت است و گستره زنجیره ای از تمام حالت های ممکن اطلاعات و انرژی است که در شکل رویداد مکانی / زمانی نمود پیدا کند " . بنابر این می توان گفت ما همه گستره ی واحد هستیم . تمام مواد گستره ی انرژی و اطلاعات هستند که از گستره ای واحد سر چشمه میگیرند.
همه چیز از این گستره پدید می آید و لایه ی زیرین و پس زمینه ی ما همین گستره ی واحد است . برخی این گستره را روح می نامند ، برخی شعور و خود آگاهی و برخی خدا . حقیقت آن ست که درون ما ژرفایی وجود دارد که اندیشه های ما و کلا״همه چیز از آنجا بر می خیزد . اگر یاد بگیریم با آن ارتباط بر قرار کنیم دنیایمان تغییر میکند .با تمرین مراقبه یا تی ام می توان این ارتباط را بر قرار کرد . فقط باید اندکی برای " بودن" با خود وقت صرف کنیم و سپس ا ز این حالت خارج شویم . اگر خود را با آن بودن و جنبه ی روحانی خودمان همگام سازیم درباره همه چیز احساسی متفاوت خواهیم داشت.
از دیپاک چوپرا
فرانس کافکا می گوید :" برای ارتباط با جزء ابدی و خودِ خود نیازی نیست کاری انجام دهی ، فقط بنشین و گوش بده . حتی لازم نیست گوش بدهی ، تنها منتظر بمان . اصلا״ منتظر هم نمان بلکه آرام و خاموش باش تا جهان نقاب از چهره بر گیرد و رخ بنمایاند ، تا شادمانی را همچون فرشی پیش پای تو بگستراند ."

ارتباط

چگونه باید با جزء جاودان وجود مان ارتباط برقرار کنیم؟
من مقاله مرتبط با این سوال را تحت عنوان " بنشین و گوش کن " در بر چسب " مثل هیچکس نبودن " خواهم آورد ولی چه بسا راهکارهای شما عملی تر و ملموس تر باشد پس بیایید همراه باشیم .

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

جزء جاودان وجود ما

از دیپاک چوپرا داریم که : "در ژرفای وجود ما واقعیتی نهفته است که باید به آن نقب بزنیم . بسیار مهم است با آن جنبه از وجودمان که در موضع تغییر نیست تماس یابیم ."جزء جاودان وجودمان" .در ما چیزی وجود دارد که نسبت به بدن و ذهن آغازین تر است و آن همان روح است . ما تجربه کننده هستیم نه تجربه . در هر تجربه ای بخشی از وجود ما همچنان بدون تغییر می ماند و آن همان تجربه کننده است . اگر بتوانیم هنگام از سر گذراندن هر تجر به ای تجربه کننده را پیدا کنیم و با او تماس یابیم ، در خواهیم یافت که تجربه کننده ی اصلی شاهدی خاموش است که هیچ تغییری نمی پذیرد.
آن بخش بی تغییر وجود ماست که با ترس آشنا نیست . زیرا تمام ترس ها از ترس از مرگ سر چشمه می گیر ند . اما این بخش از وجود ما نا میرا ، تغییر ناپذیر، ناب و مطلق است . در واقع شعور و خود آگاهی ماست که سرنوشت جسمانی عاطفی ، روانی و روحی ما را رقم می زند . اگر به این آگاهی برسیم که می توان سکان هدایت شعور و خود آگاهی مان را در دست گیریم ، آن گاه می توانیم کارگردان تمام رویداد های زندگی مان باشیم ."
و حافظ لسان الغیب نیز می فرماید :
"میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست --- تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز "

وحالا باید به این سوال پاسخ دهیم که" چگونه باجزء جاودان وجودخودارتباط برقرار کنیم؟" این پرسش در برچسب "پرسشهای کوانتومی" تحت عنوان " ارتباط " آورده میشود تا شما هم مارادردانسته های خود سهیم کنید ومقاله مرتبط باآن نیز دربرچسب "مثل هیچکس نبودن " و تحت عنوان" بنشین و گوش کن " آورده خواهد شد.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

گریز از ناشناخته

دلیل اینکه اغلب ما انسانها از رفتن به سوی ناشناخته میگریزیم چیست؟
مقاله " نقبی به ناشناخته " مقدمه ای برای طرح این سوال میباشد ومقاله " جزء جاودان وجود" در ادامه خواهد آمد( هر دو را در برچسب " مثل هیچکس نبودن" خواهید یافت.) ،اما قبلا دوست دارم نظر شما را بدانم .

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

نقبی به ناشناخته ها

در ودا ها (کتب مقدس آیین هندو ) گفتاری داریم بدین مضمون : " تو نیازمند رهایی هستی ، رهایی از شناخته و دانسته ."
دیپاک چوپرا (متخصص پیشرو پزشکی ذهن/ بدن ) می گوید : “شناخته ،قالب سفت و سخت شر طی شدن های گذشته و نوعی دام است . اگر بخواهیم از این دام رها شویم باید در هر لحظه از زندگی به سوی ناشناخته گام بر داریم تا آنگاه در قلمرو ناشناخته آن چه را می خواهیم بیافرینیم ، زیرا ناشناخته گستره همه ی امکانات است . تنها چیزی که باید از آن ترسید شناخته است ، زیرا دام شناخته است نه ناشناخته . نا شناخته تمام گزینه های پیش روست.
راه چاره این است که همواره وارد میدان شویم و به دنبال ناشناخته برویم . پیوسته در جست و جوی چیزی باشیم که میتوان آنرا آگاهی ژرف نامید ، یعنی دانشی که به ما کمک می کند به دنیا با نگاهی گسترده تر و ژرف تر بنگریم و رویداد ها را با این نگاه تعبیر و تفسیر کنیم .
و بیاموزیم که چگونه از تعبیر ها و تفسیر ها ی خود آگاه باشیم . بسیار مهم است که مردم به دلیل برخی پاسخ های شرطی تداعی عصبی ، در واقعیتی بسته و محدود مانده اند . پس کافی ست آن را با پاسخ شرطی تداعی عصبی دیگری جایگزین کنند .بسیار مهم است که به مردم این آگاهی را ببخشیم که هرچه در زندگی از سر می گذرانند در نتیجه ی تعبیر ها و تفسیر ها و یادواره های معینی است که در آن وا مانده اند ، پس کافی ست آن ها را تغییر دهند ."
در ادامه این مطلب مقاله " جزء جاودان وجود" را خواهم آورد ، اما میخواهم قبل از آن به این موضوع فکر کنید که :دلیل اینکه ما انسانها از ناشناخته ها میگریزیم چیست ؟ من این سوال را در برچسب "پرسشهای کوانتومی" تحت عنوان "گریز از ناشناخته" نیز میگذارم.

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

رهایی

در وداها(متون مقدس آیین هندو) گفتاری داریم به این مضمون : " تو نیاز مند رهایی هستی ، رهایی از شناخته و دانسته".

من میخواهم قبل از این که مقاله بعدی را تحت عنوان " نقبی به نا شناخته ها " در برچسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه دهم در این مورد فکر کنید و نظر دهید.

اندیشمند پشت هر اندیشه

با توجه به نظراتی که در اطراف خود دریافت کرد ه ام لازم دیدم که قبل از شروع موضوع اصلی مقدمه ای را داشته باشم :
آنچه که در این مقاله آورده میشود ملموس نمی باشد و بسیاری از ما به این جملات به دیده نوعی علوم توهمی مینگریم چرا که ترجیح میدهیم سرگرم واقعیات ملموس وحتی روز مرگی هایمان باشیم ،بهر حال طی مدارج تحصیلی قابل توجه ،صاحب شدن همسر و فرزندان ،ملک و زمین ،ما شین ها ی سواری مدل بالا،سهام، رفتن به سفرها ی لذت بخش دور دنیا ، پوشیدن لباسهای مارک دار و استفاده از آخرین مدل تجهیزات و امکانات واندوختن ثروت برای اینکه تمام عمر ما را درگیر کند کافیست ، گرچه که حتی بسیاری هم در همان قدم های اول، دوم یعنی تامین مایحتاج اولیه زندگی مانده و در جا زده و دیگر وقتی ویا حتی حسی برای اینگونه فلسفه بافی ها نداریم .البته تلاش و تقلا برای بهتر زیستن قابل تقدیر است و بقول فلورانس اسکاول شین " همه باید توانگر شویم زیرا توانگری به ما آزادی می دهد .توانگری برای رشد و کمال معنوی یک ضرورت است . و برای همین هم باید تلاش کنیم چشم دلمان را بر روی فراوانی بیکرانی که از ازل برایمان آفریده شده و به ما اختصاص دارد بگشاییم ". اما اول باید از پیش فرض هایمان رها شویم و از بعد تازه ای همه چیز را بنگریم . اگر قرار باشد انسان هم مثل مورچه داٸما در حال کسب و جمع آوری باشد پس چرا آفریده شد ، مورچه که بود.
حتی خواجه شیراز هم می گوید :
"دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش ___وزشما پنهان نشاید کرد سرﱢمی فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع ___سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش"
پس بیایید حتی برای لحظه ای کوتاه هم که شده از تلا ش و تقلا دست برداریم و آرام گیریم و کمی به ماورای جهان ملموسات برویم :
در وداها (متون مقدس آیین هندو) آمده است : " اگر بدانم کیستم در خواهم یافت که من در بدن نیستم ، بلکه بدن در من است – من ذهن نیستم ، بلکه ذهن در من است – من ذهن و بدن را از راه کنش و واکنش با خودم ایجاد میکنم ."
برای درک و دریافت این حس باید به ماورٲ پا نهیم و باید بدانیم که ماورای هر واقعیت اندیشه ای بوده است . بگذارید به تحلیل دیپاک چوپرا در این ارتباط بپردازیم : " ما همان اندیشمندی هستیم که در پشت هر اندیشه قرار دارد . در فاصله بین ا فکار ما ، دریچه ، راهرو و تونلی وجود دارد که از راه آن ذهن فردی ما با ذهن کیهانی ارتباط برقرار میکند . از آنجا که ذهن کیها نی گستره بزرگی از اطلاعات و انرژی است ، وقتی می گویم < می خواهم .... > شکاف و سکوتی ایجاد می شود که ما را با گزینه های بی شمار روبرو می کند و در لحظه لحظه زندگی ما ایجاد می شوند .
یک گفتار باستانی وجود دارد که می گوید : در آغاز فقط کلمه بود و آن گاه به گوشت انسان تبدیل شد. و به زبان علمی امروز : در آغاز رویداد کوانتومی بود و آن گاه به نور و پپتید تبدیل شد . به عبارت دیگر تکانه ی اطلاعات سر انجام به رویداد ی زمانی مکانی تبدیل شد و آن رویداد زمانی و مکانی یکی از مولکولهای بدن ماست .( در عرفان اسلامی ابن عربی نیز آمده است که خداوند ،خلقت را با کلمه "کن" آفرید .)
<< هرچه از ذهن می گذرد جای پای آن در بدن می ماند .>>
بدن از سلول تشکیل یافته و سلول از مولکول و مولکول از اتم و اتم ها نه یک عنصر مادی ، بلکه ذره هستند و ذرات نوسان انرژی و اطلاعات در سپهر عظیم انرژی و اطلاعات هستند . اگر به فراسوی نمای ظاهری مولکولها رخنه کنیم با ابری از هیچ چیز و در فراسوی آن ابربا <<مطلقا هیچ چیز>> مواجه میشویم ،اما این<<مطلقاهیچ چیز>> ماده ی خام و سازنده ی همه ی عناصر است .بله ماده خام سازنده جهان ، غیر مادی و ناچیز است . ناچیزی که با شعور و متفکر است و از طبیعت خویش همه چیز را پدید می آورد ."
شاید این توضیحات برای درک اینکه چطور اندیشه ما و به طبع آن کلام ما بر ذره ذره وجودمان و کل هستی اثر می گذاردو چطور دنیای ما را خلق میکند و می آفریند ، کافی نباشد اما میتواند ابهام ایجاد کند که این ابهام سر آغازی برای پرسیدن است و تمرکز بر پرسش ها حتما ما را به پاسخ می رساند که همان اصل " جستجو کن تا بیابی" میباشد.هر یک از ما می تواند انیشتین دنیای خویش باشد .
وباز حافظ لسان الغیب در این با ب می گوید :
خیز و در کاسه ی سر آب طربناک انداز _____ پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

بدن ما آیینه افکار یا خود آگاهی ماست

دکتر دیپاک چوپرا صاحب مرکز" آیورودایی د یپاک " در شهر لنکستر ایالت ماساچوست است و متخصص پیشرو در پزشکی ذهن/بدن و دانش نوین ایمنی شناسی روانی – عصبی است .
او میگوید :" بدن ما آیینه افکار یا خود آگاهی ماست . اطلاعات ضر بدر تمرکز برابر است با واقعیت . چیزی به نام واقعیت وجود ندارد ، بلکه برداشت از واقعیت است که وجود دارد و این برداشت همان تعبیر و تفسیری است که خود برای خود انجام می دهد . پس برچسبی که به هر رویداد می زنیم با خود آن رویداد برابر است . "
درک این موضوع آسان به نظر نمی رسد ، مثال ها ی ساده بسیار ی از مواقع راه گشا هستند :
حتما شما هم کسانی را مشاهده کرده اید که گرد کهولت سن بر آنها نشسته اما زیبایی زوال ناپذیری در چهره خود دارند. بسیاری از ما وقت و پول زیادی صرف میکنیم تا زیبایی و طراوت اثر گذاری را با خود همراه کنیم ولی با افرادی برخورد میکنیم که عمر بیشتری را سپری کرده اند اما چهره ای درخشان و جذ اب و نگاهی آرامش بخش دارند که در راز آن می مانیم .
من میگویم که هیچ جای تعجب نیست چرا که اگر در شخصیت و تفکر آنها دقیق شویم می بینیم که آنها ذهنی آ رام دارند ، قدرت درک بسیار بالایی دارند بقول معروف تا نوک بینی خود را نمی بینند ، تفکر منفی ندارند و مرتب در حال قضاوت کردن و برچسب زدن به خود ، دیگران و رویداد ها نیستند ( اهل غیبت کردن /منفی بافی نیستند) بخود اعتماد دارند پس نگران قضاوت دیگران نیستند که همین موجب میشود نگاهی ارامش دهنده و اعتماد بخش ، بد ور از هر گونه تردید داشته باشند ،با ایمان هستندو... و خلاصه اینکه انرژی مثبت از خود ساطع کرده و اثر مثبت بر خود و دیگران میگذارند.
بقول خواجه حافظ :
"گر نور عشق حق به دل و جانت افتد ---- بالله که از آفتاب فلک خوبتر شوی"
حتما شما هم در اطراف خود کسانی را دارید که فقط راجع به بیماری و درد و رنج خود حرف میزنند و طبعا همیشه هم با همان درد ها و بیماریها دست در گریبان هستند و بسیاری نمونه های دیگر.

در پرسش کوانتومی "ارتباط ذهن و بدن " از یک ناشناس نظری داشتم بدین مضمون :
"من این را بسیار دیده ام مثلا کسی که برای پیش بردن اهداف خود مرتب در فکر توطٸه کردن برای دیگران است و موجبات ناراحتی دیگران را فراهم کرده است ، در جایی دیگر شاهد مشکلاتی بدتر برای خود بوده و یا بیماریها یی گریبانش را گرفته که ذره ذره او را از بین برده و مانند یک شکنجه داٸمی و طولانی او را همراهی کرده و می کند تا زمانی که عمرش به پایان برسد .ولی آنچه جالب است این است که او باز هم نمی فهمد که سر منشاٴ تمامی رنج هایش خودش بوده و هست و همچنان به همان روش زندگیش ادامه میدهد ."
دوست داشتم این نظر را به مقاله ام اضافه کنم و و همچنین شعری از سعدی شیرین سخن در تایید و تکمیل این نظر :
یکی بر سر شاخ بۥن می برید ---- خداوند بستان نظر کرد و دید
بگفتا که این مرد بد می کند ---- نه بر کس ، که بر نف۠س خود می کند

من این بحث را تحت عنوان"اند یشمند پشت هر اند یشه" ادامه خواهم داد.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

ارتباط ذهن و بدن

آیا شما هم معتقد هستید که " آنچه از ذهن می گذرد جای پای آن در بدن می ماند " ؟ اگر مثالی یا توضیحی دارید لطفا نظر خود را اعلام کنید.

مقاله مرتبط با این پرسش را تحت عنوان " بدن ما آیینه افکار یا خود آگاهی ماست" در بر چسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه خواهم کرد.

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

قورباغه و عقرب (داستان هویت)

روزی روزگاری عقربی می خواست از رودخانه ای عبور كند تا به ديدار خانواده اش در آن سوي رودخانه برود . وقتی عقرب دور و برش را خوب نگاه كرد قورباغه ای را ديد و فكری به ذهنش رسيد . قورباغه را صدا زد و گفت : سلام آقاي قورباغه ، من عقرب هستم و مي خواهم از رودخانه بگذرم تا به ديدار خانواده ام بروم . لطف می كنی مرا پشت خود سوار كنی و به آن سوي رودخانه ببری ؟ اين تنها راه عبور من از رودخانه است .
قورباغه نگاهی به عقرب انداخت و گفت : شرمنده ام نمی توانم چنين كاری بكنم
عقرب پرسيد : آخر چرا ؟
قورباغه پاسخ داد : براي اين كه تو عقرب هستی و عقرب ها قورباغه ها را نيش می زنند . هنوز نيمی از راه را طی نكرده ايم كه مرا نيش خواهی زد و مرا در آب غرق خواهی كرد .
عقرب نگاهی به قورباغه انداخت و گفت : اما آقاي قورباغه ، تو با آن مغز كوچكت فكر نمي كنی كه اگر من در بين راه تو را نيش بزنم ، خودم به همراه تو در آب غرق خواهم شد ؟ بنابراين من هرگز چنين كاری نخواهم كرد .
قورباغه كه كمی گيج شده بود ناچار پاسخ داد : بسيار خوب ، بيا پشت من سوار شو . آنگاه درون آب شيرجه زد و شروع به شنا كردن به آن سوي رودخانه كرد .
لازم به گفتن نيست كه هنوز نيمی از راه طی نشده بود كه عقرب قورباغه را نيش زد . قورباغه كه از اين كار عقرب شگفت زده شده بود ، در حالي كه در آب غوطه می خورد به سوي عقرب بازگشت و گفت : اصلا نمي توانم باور كنم چرا اين كار را كردی ؟ تو كه مي دانستی با مرگ من خودت نيز از بين خواهی رفت .
عقرب پاسخ داد : براي اين كه من عقرب هستم و ما عقرب ها قورباغه ها را نيش می زنيم !
به قول سعدی شیرین سخن : نيش عقرب نه از سر كين است ، اقتضاي طبيعتش اين است .

در مقاله " تحول و دگرگونی فردی " در برچسب " مثل هیچکس نبودن" به این داستان اشاره شده است.

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

تحول و دگرگونی فردی

موجودات همیشه به گونه ای سازگار با هویتشان رفتار می کنند.داستا ن " قورباغه و عقرب" را شنیده اید، من این داستان را در قسمت قصه های خواندنی خواهم آ ورد.اما حاصل قصه این است که " نیش عقرب نه از سرکین است اقتضای طبیعتش این است " که همان رفتار مطابق با هویت را تا کید میکند.خوب حیوان نمی تواند هویتش را تغییر دهد و بر اساس جبری که حاکم بر هستی اوست رفتار میکند.
ما انسانها هم جزٸی از موجودات هستیم اما موجودات با شعور عالم هستی، و اختیار داریم که حاکم بر سرنوشت خود باشیم وهویت خود راتعیین کنیم. نیروی هویت بسیار شگرف است، پس به همین دلیل باید مراقب آنچه به خورد خود میدهیم و بر چسب هایی که به خود می زنیم باشیم. امیدوارم به پرسش های بنیادی تحت عنوان" از باورهای ناخودآگاهمان در مورد کیستی خود آگاه شویم" پاسخ داده با شید یا همین حا لا به آنها فکر کنید و پاسخ آنها را بیابید.برای تغییر باید اول از آ نچه هستیم شناخت داشته باشیم .
باورهای ما در مورد کیستی مان (هویتمان) چارچوب هایی می آفریند که زندگی مان را در محدوده ی آن سپری می کنیم و این به باوری چون اینکه آیاخودمان را احمق یا باهوش می پنداریم محدود نمی شود.باور های ما در مورد کیستی مان تعیین می کند که چه کارهایی را انجام خواهیم داد و این ربطی به تونایی ما ندارد . هر یک از ما تا کنون وقایع مختلفی را پشت سر گذاشته ایم که خاطره ای از شکست یا موفقیت برای ما بجای گذاشته است و بیشتر مان به نادیده گرفتن و ناچیز شمردن موفقیت ها و تمرکز بر شکست هایمان گرایش داریم و چنین گرایشی باورهای محدودیت آفرین ما را تقویت میکند.گام دوم این است که باور های محدودیت آفرینی را که در مورد کیستی خودمان داریم زیر سوال ببریم.
یک متفکر می گوید :" آن سطح تفکری که مارا به جایی که هستیم رسانده است همانی نیست که ما را به جایی که می خواهیم باشیم خواهد رساند."
عناصری که با اطمینان کامل از آن ها برا ی تعریف و توصیف خود استفاده می کنیم بازگو کننده ی هویت ماست ،روزی که خود را با معیارهای برتر تعریف و بر اساس آن معیار ها زندگی کنیم ، روزی که با اطمینان بدانیم که ما چنان کسی هستیم ، روزی است که دنیای ما شروع به تغییر خواهد کرد .گام سوم این است که با دیدی گسترده تر به خود بنگریم و سپس عین آن شویم و با آن زندگی کنیم تا با ور کرده و سپس به مرحله ی تعین برسیم .
دکتر وین دایر می گوید :" " تو همان میشوی که آنگونه می اندیشی" با درک عمیق این قانون، زندگی من دگرگونی عمده ای را از" انسانی که زندگی ای روحانی را سپری می کند به روحی که زندگی ای انسانی را از سر می گذراند" پشت سر گذاشته است . یعنی من موجودی الهی و یک ضرورت الهی هست . "
وباز هم با کلام مولانا خاتمه میدهم :
" ای برادر تو همه اندیشه ای ما بقی را استخوان و ریشه ای ".

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

از باورهای ناخود آگاهتان در مورد کیستی خود آگاه شوید

شما کیستید؟ در کنه وجودتان خود را چگونه کسی می دانید؟
آیا راهبر هستید یا دنباله رو؟آیا قربانی هستید یا فردی دارای نفوذو تاثیر؟
آیا کسی هستید که پیوسته می کوشد دریابد چگونه می تواند رشد و پیشرفت کند یا کسی که همیشه دنبال بهانه می گردد؟
آیا فقط مجموعه ای از عادت ها هستید یا چیزی ژرف تر و غنی تر از آن؟
آیا حاصل رویداد های گذشته ی زندگی تان هستید یا کسی که هویت خود را اکنون رقم می زند؟
آیا فقط نیمه خالی لیوان را می بینید ؟
آیا نیاز به تایید دیگران دارید؟یا بدنبال رضایت خود هستید؟
آیا خیرخواه هستید؟آیااز شادی دیگران شاد میشوید یا دیگران تا جایی باید شاد باشند که برای شما سودی در بر دارد ؟
آیا کنترل کننده هستید؟ آیابازدارنده هستید ؟آیا می خواهید سرنوشت همه چیز را شما تعیین کنید؟
آیا تشویق کننده و امید دهنده هستید یا برای دیگران آیهٌ یاٌس هستید تا مانع حرکت آنها به جلو شوید؟
آیا آزاد ای که برای خود در همه امور قایل هستید برای دیگران نیز قبول دارید؟
آیا انسان متوقعی هستید؟ آیا همیشه درحال بررسی این هستید که کسی باید کاری می کرده و نکرده و بدین ترتیب اول از همه خود را آزار میدهید ؟
آیا برای هر کاری که به میل خود برای دیگران انجام میدهید انتظار جبران داشته و حتی شکل آن را نیز تعیین می کنید و چون به مقصود نمی رسید ذهن خود را با منفی بافی ها ،پیش داوریها و...درگیر کرده و اول از همه به خود آسیب میرسانید؟
آیا آباد کردن را دوست دارید یا از تخریب کردن لذت می برید؟
آیا برای اینکه احساس مهم بودن خود را به دیگران وحتی خودتان تلقین کنید سعی در کم ارزش کردن دیگرا ن میکنید؟
آیا برای آنچه که بدست نیاورده اید دیگران را مقصر میدانید یاعملکرد خود را مورد بازبینی قرار میدهید؟
...
شما خود تان مبتکر سوالاتی هستید که شما را به پاسخهای درست در مورد کیستی تان میرساند.ولی بدانید که اگر مثل دوران کودکی خود مرتب سوال بپرسید منتها نه ازدیگران بلکه از خودتان و روی سوالاتتان تمرکز کنید حتما پاسخ درست را از درون خود دریافت خواهید کرد ویا به سمت منابع بیرونی درست هدایت خواهید شد تا به پاسختان برسید.
...
بودن وهر سوالی ازخود پرسیدن
بودن و پاسخها را درخود کاویدن
...
و بدانید که اگردر همه ی موارد زندگیتان به این کار عادت کنید شاداب و سرزنده خواهید بود وجاده ای اختصاصی برای خود بسوی پیشرفتی با معنا و هدفمند باز کرده اید .

مقاله مرتبط با این پرسش را تحت عنوان " تحول و دگرگونی فردی" در برچسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه خواهم کرد.

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

دیو باورهای منفی حبابی بود!

باورهای منفی باعث میشود که اختیار ما و سرنوشت ما به دست نیرو های منفی که حاصل آن باور های منفی است بیفتد . بسیاری از این باورهای منفی ریشه در فرهنگ های کهن دارد .چراکه خلقت جمع اضداد است "خیر و شر" ، "تاریکی و رو شنایی" و... . نیروی خوبی و بدی همیشه بوده و هست و خواهد بود . نیروی بدی هم برای موجودیت یافتن ابزاری دارد برای مثال تنگ نظری ، چشم زخم، سحر و جادو راههایی برای عینیت یافتن نیروی بدی است که از طریق انسانهایی که از لحاظ روحی در سطح پایینی از تعالی هستندو مستعد برای انجام این گونه امور ،بروز کرده و وارد عمل میشود تا زندگی آنهایی را که این نیروی منفی را باور کرده اند در اختیار بگیرد . اما آنچه که ما انسانها باید بخاطر بسپاریم این است که نیرو های منفی فقط وقتی قدرت میابند که ما آنها را باور کنیم و برای اینکه به دام این گونه باور های منفی نیفتیم بایدآنها را نفی کنیم تا در ذهن مان نهادینه شود . فلورانس اسکاول شین میگوید:
هیچ کس و هیچ چیز در این عالم ، هیچ سلسله رویداد و هیچ اوضاع و شرایطی نمی تواند شادمانیها و موهبت های نیکو را از ما بستاند یا میان ما و برکت هایمان فاصله ایجاد کند . حتما تا به حال پیش آمده که اوضاع بر وفق مرادتان پیش نرفته و فکر کردید چیزی یا کسی میان شما و مراد د لتان قرار گرفته و از این روست که با ناکامی زندگی میکنید ، اما با تمام وجود به شما اطمینان میدهم که اینطور نیست . در این موارد بطور کلی اینگونه باورهای منفی را انکار می کنیم تا احساس آزادی کنیم .آنگاه خواهیم دید که موهبت های نیکو به سوی ما شناورند و به روشنی پی میبریم که هیچ چیز نمی تواند میان ما و آنچه از آن ما ست با یستد. برای انکار باورهای منفی تکرار این جملات تاکیدی معجزه میکند. چنان از لحاظ ذهنی قدرتمند میشوید گویی دیو باورهای منفی حبابی بوده است که با فوت شما به دیار نیستی رفته است.

" به روشنی می بینم که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند میان من و آنچه ا ز آن من است بایستد."

" من این آرمان را که حق من می تواند از من مضایقه شود ، در ذهن خودم و در ذهن دیگران نابود میکنم ،همه آنچه که شایسته عالیترین خیر و صلاحم است به سراغم می آید و من با ادراک و بینش روشن حقیقت ، به آن خوشامد می گویم."

" هیچ چیز نمی تواند معترض موهبت هایم شود هیچ چیز نمی تواند با موهبت هایم بستیزد . من میتوانم کارها و اموری عظیم را به آسانی به انجام برسانم."

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

Climate change

"Blog Action Day" is an annual event that unites the world's bloggers in posting about the same issue on the same day. Our aim is to raise awareness and trigger a global discussion .The subject of this year is "Climate change".
"Blog Action Day" روز 15 اکتبر هر سال همه بلاگر ها راجع به یک موضوع واحد مینویسند که این یک اتحا د جهانی و موثر را نتیجه میدهد برای اینکه شما بلاگر عزیز هم در این جریان جهانی شرکت کنید امروز به این پیوند مراجعه کنید. موضوع امسال " تغییرا ت آب و هوا " میبا شد
Climate change
I think if we back to the nature , we can resolve many things in our life. when we change our style of life, we will not use many things that are not nessesery and are not useful. Then we can control events in our environment.
تغییرات آب و هوا
من نمیتوانم وارد مباحث تخصصی این موضوع بشوم ، اما به عنوان یک انسان میدانم که آنچه که ما به عنوان مظاهر تمدن مورد استفاده قرار میدهیم در یک رابطه زنجیری بر محیط ما و دنیای ما اثر میگذارد. بنابر این هریک از ما مسٌول هستیم در برابر آنچه که تولید یا مصرف ویا حتی استفاده از آن را تبلیغ میکنیم.همه میدانیم که استفاده از مواد شیمیایی ، آلودگی هوا و.... که همه از آثار و نتایج تمدن ماشینی است در نازک شدن لایه ازن و گرم شدن زمین تاثیر فراوان داشته که نتیجه آن آب شدن یخهای قطبی و بروز طوفان های سونامی و بسیاری اثرات مخر ب دیگر است ، که از کنترل انسان خارج است.
شخصافکر میکنم اگر فلسفه "بازگشت به طبیعت " را درسرلوحه همه ارکان زندگی شخصی و اجتماعی خود قرار دهیم بتوانیم اثرات مخرب تغییرات آب و هوایی را تحت کنترل بگیریم.آموزش دوستی با طبیعت نه فقط برا ی پیک نیک رفتن که برا ی تمامی مطلوبیت های آن ضروری بنظر میرسد .همچنین تصویب مجموعه قوانینی که ضمانت اجرایی داشته باشد لازم بنظر میرسد
به امید اینکه کودکان آینده نیز بتوانند زیر آسمان آبی در هوایی پاک بدون ا شعه های مضر خورشید بازی کنند

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

دیو پوشالی افکار منفی

گاهی افکار منفی چنان در وجودمان تاخت و تاز میکنند که همه ذهنمان را درگیر می کنند بطو ریکه فراموش می کنیم که چشمها را بایدشست جور دیگر باید دید.نمی گویم با آن مقابله کنید که هرچه با افکار منفی خود بیشتر بجنگید و مقابله کنید قویتر میشوند و در ذهن شما چنان جا خوش میکنند که گویی حقیقت محض است، بلکه بگذارید این افکار به آرامی از ذهن شما بگذرند و در همان حال شما این جمله تاکیدی را تکرار کنید :
" هم اکنون عشق الهی هر گونه اوضاع و شرایط نادرست را در ذهن و تن و امورم نیست و نابود می کند . عشق الهی قدرتمند ترین عنصر عالم است و هرآن چه را که هم جنس خود نباشد از میان بر میدارد".
چنان آرام میگیرید که گویی اصلا همه چیز از اول درست بوده و طبعااز آشوب های بعدی آن نیز در امان می مانید.

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

دوری کنیم

برای بر انگیختن نیروی ایمان وبهره مندی کامل از آن باید از موارد زیر دوری کرد :

  • تعمیم دادن، مشکل اینجا ست که ما گاهی از روی نیاز به احساس اطمینان و بی میلی به اندیشیدن ، باور های خود را در بارهٴ مساٸل زندگی تعمیم میدهیم . ما باید به هر لحظه ، به هر رابطه و به هر موقعیت با چارچوبی کاملا جدید وارد شویم تا بتوانیم دست به کشف و اکتشاف بزنیم. باید آن را فرصتی جدید بشمریم و بدانیم که همیشه درسی جدید وجود دارد که باید آن را در یابیم.
  • ایستا یی و بی حر کتی، نباید بگذاریم اطمینا ن و ایما ن ما را ایستا و بی حرکت کند. اگر بیاموزیم از نا مطمین بودن لذت ببریم ، اگر بتوانیم همین حالا خودمان را در این حالت قرار دهیم و در دل بگوییم " لازم نیست همه راه چاره ها را بدانم و از همه چیز یقین داشته باشم . من برای کشف کردن آماده هستم " آن گاه بسیار توانمند خواهیم شد. زیرا راه کارهایی که در زندگی مان به دنبالشان هستیم و گام هایی که باید به سوی مراحل بعدی برداریم در قلمرو ناشناخته نهفته است.
  • توجیه کردن ، یاد گرفته ایم که عمل نادرستمان را توجیه کنیم .
  • دنباله روی ، بیشتر مردم وقتی دچار تردید میشوند به دور و بر خود نگاه میکنند تا ببینند دیگران چه می کنندولی آیا این به آن معنا است که آن کار درست و به جاست. ما با ید به گونه ای بی همتا و متفاوت بیند یشیم و همه چیز را همانگونه که به نظر می آید نپذیریم با ید متفکری منتقد ، پویا و پیشتاز باشیم.
  • قضاوت کردن، ما همه روزهایمان را با قضا وت کردن ، تعریف و توصیف نمودن و برچسب زدن سپری میکنیم و در پایان هم به همه چیز وصله های ناجور می زنیم .دقایقی را بدون برچسب زدن ، داوری کردن ، تعریف و توصیف نمودن ، ارزیابی و تعبیر و تفسیر کردن بگذران تا ناگهان رها شوی.

و حافظ لسان الغیب هم در باب قضاوت کردن می گوید :

یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد ______ بیا این داوریها را به پیش داور اندازیم

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

گذشتن از هفت خان

هر یک از ما در ذهن خود دیوهایی را ساخته و پرداخته ایم که گاهی با او همدست میشویم و برعلیه خود دسیسه میکنیم و گاهی با آن در جنگیم ،دیو افکار منفی ،دیو باور های منفی، دیو ترس ، دیو کینه، دیو جهل،دیو تنگ نظری و .... من میخواهم در یک روند آرام و هماهنگ همچون رستم، پهلوانی خود ساخته شده و سوار بر رخش معرفت به جنگ اکوان دیو برویم،که اگر راهوار باشیم و باهم، شاید که هفت خوان را باپیروزی بگذرانیم.
فلورانس ا سکاول شین میگوید:شاید همیشه نتوانیم اندیشه هایمان را مهارکنیم اما کلام خود را میتوانیم در اختیار گیریم .تکرار بر ذهن نیمه هشیار اثر میگذارد و آنگاه بر موقعیت تسلط می یابیم.
استفاده از جملات تاکیدی و تکرار آنها راهی مطمٌن برای شکست دیوهای خود ساخته ذهن ماست .اگرچه راه حل آسان به نظر میرسد ولی اول باید آگاه باشیم که این دیوها چه میتوانند بر سر ما و اطرافیان ما بیاورند ،دوم باید بخواهیم و باور داشته باشیم که باید خود و زندگی خود رااز دست آنها برهانیم ،آنگاه با ایمان ،ممارست و پشتکار ا ست که این راه حل ساده پهلوانی چون رستم می آفریند. فقط یکبار امتحان کنید تا به تاثیر آن پی ببرید.خودتان را محدود به مکان و زمان خاصی نکنید در زمان هایی که از دست رفته محسوب میشوند مثلا در حال رانندگی هستید و در ترافیک گیر کرده اید، یا در حال شستن ظرف یا ورزش کردن و قدم زدن هستید،بد خواب شده اید و افکار مختلف به ذهن شما هجوم آورده اند ، این جملات را در ذهن خود تکرار کنید .خواهید دید که چگونه وجود شما از استرس ها و فشارهای روانی پاک میشود وآرامشی شما را فرا میگیرد که تا بحال تجربه نکرده اید.
هر از گاهی جمله ای جدید را همراه با مورد استفاده آن ارایه میدهم .این "جملات تاکیدی" بر گرفته از منابع مختلفی از اساتیدی مثل فلورانس اسکاول شین ،آنتونی رابینز، دکتر وین دایر، دیپاک چوپرا ،مارک فیشر،باربارا دی آنجلس ،ساتیا سای بابا و...وکتب مقدس ادیان ابراهیمی و آیین های هندو و بودا میباشد.اگرشما هم تجربه ای در این مورد دارید مرا نیز سهیم کنید.

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

اقدام کنیم

برای بر انگیختن نیروی ایمان وبهره مندی کامل از آن ،" آنتونی رابینز" میگوید:

  • نخست باید شک و تردید آفرید تا بتوان برای آفرینش ایمان ، اطلاعاتی تازه کسب کرد .اگر در جایگاه امروز خود مطمٸن و استوار باقی بمانیم ، هیچگاه رشدو پیشرفت نخواهیم کرد. باید شک و تردید را یار خود سازیم و همیشه باز و پذ یرا باشیم تا بتوانیم مفاهیم ،ایده ها ، احساسات ، افکار ،باورها و راهبردهای جدید را بپذ یریم. لازم نیست تا زمانی که گرفتار درد و ناراحتی میشویم منتظر بمانیم .
  • در هم شکستن قالب ها و الگوها ،کافیست از شک و تردید برای در هم شکستن قالب ها و الگوهای خود استفاده کنیم .اگرالگو ها را درهم نشکنیم آینده مان مثل گذ شته مان خواهد بود و تا زمانی که ا فکارمان را تغییر ندهیم ، زندگی مان تغییر نخواهد کرد .
  • بسیار بیندیشیم بدون اندیشیدن به هیچ چیز ایمان پیدا نکنیم و پرسش های موشکافانه بپرسیم وهرچه را به ما عرضه میشود چشم و گوش بسته نپذ یریم .دانش خود را در امور مرتبط به زندگیمان بیافزاییم.زندگی هر کس از دو راه شکل می گیرد : از راه بیرون و از راه درون ، اگر برای تصمیم گیری از راه بیرون استفاده کنیم یعنی میانبر زده ایم پس باید تقلید کنیم که همیشه پاسخگو نیست اما با اندیشیدن و پرسش های موشکافانه راه درون را پیش گرفته ایم. پس باید تصمیم بگیریم اندیشمندی پویا و در حال پیشرفت باشیم . همیشه در جستجوی درک و آگاهی بیشتر و نگاهی متفاوت به رویدادهای زندگی باشیم تا با پشتوانه محکم تر دست به انتخاب بزنیم .
    " اگر یاد بگیریم احساس ایمان را یار و یاور خود کنیم و در جای لازم با شک و تردید و عدم اطمینان همراه شویم ، یعنی از این نیروی دو گانه به گونه ای متعادل استفاده کنیم ،آن گاه زندگی آرمانی و بسی فرا تر از رویاهایمان خواهیم داشت."
  • از روی ترس تصمیم نگیریم ، که اغلب موجب دنباله روی از دیگران میشود. در حالی که شرایط هر کس منحصر به خود اوست .
  • باور هایی را بیافرینیم که حتی در شرایط سخت در ما ایمان بیافریند . مثلا من باور دارم " نیرویی مرا راهنمایی میکند" چرا که معتقد هستم که برای این به این دنیا آمده ام تا ماموریتی خاص مهم را به انجام برسانم .همیشه احساس میکنم که راه چاره با پای خود به سوی من خواهد آمدو بر پایه این باور تا راه چاره را نیابم تسلیم نمیشوم.
  • تمرین آنی آفرینش ایمان را بارها انجام دهیم تا نهادینه گردد . یعنی از جا بلند شویم و به رویدادی فکر کنیم که می خواهیم رخ دهد و نسبت به آن احساس امیدواری کنیم و بعد آن را به احساس ایمان و اطمینان تبدیل کنیم و در خود شور و حرارت ایجاد کنیم .دراین حالت به وضعیت بدن خود دقت کنیم ،چهره ، دستها ، طرز ایستادن ، نشستن و راه رفتن و حتی نفس کشیدنمان و این حالتها را بخاطر بسپاریم . تا در تکرار های بعدی بدنمان را در این حالت قرار دهیم تا درذهن مان احساس ایمان و اطمینان ا یجاد شود .
    اگر همین تمرین را در حالت تردید و دو دلی و یا ناامیدی انجام دهیم و به وضع بدن خود دقت کنیم تفاوت را درک کرده و بهتر تمرین آنی آفرینش را انجام میدهیم.
    در پست بعدی به آنچه نباید بکنیم میپردازیم و شما هم با من همراه شده و پیشنهاد دهید.

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

کودک نان آور

دختر کوچک من می پرسد :
که چرا این کودک در خیابان تنهاست؟
که چرا این کودک راهی مدرسه نیست؟
که چرا ، این یکی فال حافظ دارد؟
وان یکی دسته گلی؟
پس کتاب درسش، پس مداد و مشقش
در کجا جا مانده ست؟
صورتش ، دستانش، گردن باریکش
چه سیاه است ولی ، تیره چشما نش
می درخشد وقتی ، اسکناسی
ناچیز در هوا می چرخد
پدرش کو، مادرش را چه شده است؟
دست پر مهر چه کسی بر سر اوست
مهربانی ، عشق را
پس که می افروزد دروجود کودک؟
حافظ او چه کسی ست؟
که چنین بی پروا می رود در هر جا
در کجا می ماند؟ در کجا می خوابد؟
آرزوهایش چیست ؟
رویاهایش به کجا خواهد رفت؟
این کودک ، این امید فردا
این رها شده در هر جا
چه کسی مسٌول است؟
چه کسی میداند، که چه می بایست کرد؟
سرگردان کودک تنها را
دخترم می دانی بس فراوان علت
میتواند باشد هر یک را
آن یکی بی پدر ، مادرش بیماراست
این یکی ، پدرش معتاد است
دیگری سر راهی بوده است
یا یتیمی که اسیر د یوی ست
یا پدر زندانی ست
مادرش هر جایی ست
دیگری را بینی که پدر بیمار است
از کار افتاده ست
00000
کودک نان آور میدود در هر جا
تاسیر سازد ، گرم سازد،سقف سازد بر سر
دخترم این همه قربانیها ،از نا بهنجاریها ست
ریشه دارد جایی که اگر بشکافی
می بینی متورم شده است در جایی قدرت و پول
می بینی خوب قسمت نشده ست امکانات
حاصل اش بیکاری، بیماری اعتیاد و فحشا ست
می پرسی که چه می بایست کرد؟
می دانی د لبند م، سرد و بی مهر گذشتن
از کنار کودک سرگردان ،راهش نیست
پول خرد ناچیز درمان نیست
گرچه باید باشد، لحظه را تسکین است
000
000
000
پس راه حل در کجاست؟ می گویمت فرزندم
باید جهانی گردد این کودک سرگردان
تا بشنوند فریاد خاموش در گلویش
باید جهان ریزد اشک بر او و سر نوشتش
تا ما بخاطر آریم که او در این نزدیکی ست
00000
تا ما فرا بخوانیم هر همت بلندی
حالا زمان آنست تا ما به میدان آییم با همه داشته هامان
اندیشه مان ، مال مان ، عشق مان ، وقتمان

این دلنوشته درتاریخ هفتم مهر 1388
توسط م.الف.نیک سروده شده است

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

همه ی بودن من

مشت های گره کردۀ من خالی است
انگشتانم را بر هم میفشارم
اما، دستانم چه تهی است
پس کجاست؟ پس چه شد؟
حبابی در دست داشتم؟حبابی از باورها ؟
حبابی از باید ها و نباید ها؟حبابی از آرزوها؟
خالی دستانم در نیمه راه بودن
وه ، چه دشوار است. آیا آغازی ست؟
سرگشتگی من اکنون می گوید:
بار سنگین قضاوتهایت را بسپار به خاک
و رها کن خود را از هر آنچه که تو را آزرده ست
بگسل بند فرسودۀ دلبستگی هایت را،
زنجیر کهنۀ وابستگی هایت
دور کن همه ناخواستنی هایت را
پاک کن ذهنت را، پاک کن ذهنت را
و به خاطر آور آنچه را خواسته ای
شکر بگذار آنچه را داشته ای
بگذر از هر آنچه به زمان وابسته ست
نقطۀ آغاز است در بودن
لحظه ای کوتاه است همه ی بودن من
می نمایم خود را غرق در این بودن
بودن و با خود یکرنگ شدن
بودن و از خود نترسیدن
بودن و داشته ها و نا داشته ها را پذیرفتن
بودن و خود را باور داشتن
بودن و از خود هر سوالی پرسیدن
بودن و پاسخ ها را در خود کاویدن
چه شکوهی دارد همۀ بودن من
چه شکوهی دارد همۀ بودن من
(ا ین دلنوشته درتاریخ 5 شهریورتوسط" م.الف. نیک" سروده شده است)

برانگیختن ایمان

برای بهره مندی کامل از نیروی ایمان و برانگیختن شور و انرژی درونی چه باید کرد و چه نباید کرد؟

مقاله های مرتبط با این پرسش را تحت عنوان " اقدام کنیم " و" دوری کنیم" در برچسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه خواهم کرد.

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

توهمه اندیشه ای

ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی را استخوان و ریشه ای (مولانا)*
اغلب ما در سطحی پایین تر از آن چه توانایی رسیدن به آن را داریم باز میمانیم.دکتر وین دایر میگوید: "تو همان میشوی که آن گونه می اندیشی".اصولا برای کارهایی که در محدوده ذهنی ما قابل باور است خود به خود ایمان ما فعال میشود و آن کار را انجام شدنی میدانیم. پس برای آنچه که بنظر نشدنی می آید ولی آ رزوی انجامش را داریم باید ایمان بیافرینیم.نیرویی که باید آن را از درونمان فعال کنیم. چرا که ایمان همان شورو انرژی است که می تواند ما را از موانع عبور دهد باید بدانیم از درون ما میجوشد فقط باید آن را تجلی بخشیم .و این همان مثل معروف خودمان را بیاد میآورد" خواستن ،توانستن است".امید و آرزو بی تحرک و ایستا هستندوبا احساس ایمان و اطمینان است که واقعیت می یابند.
اصل " جست و جو کن تا بیابی" یعنی در هر موقعیتی به دنبال هر چه بگردیم آن را خواهیم داشت. پس باید مراقب باشیم چه میخواهیم وایمانمان که همان شور و انرژی درونمان است را صرف چه کاری میکنیم.من بارها تجربه این را داشته ام که از ته دل به دنبال راه کاری بوده ام یا سوالی ذهنم را مشغول کرده است و پاسخم را دریافت کرده ام حتما شما هم این تجربه را داشته اید.
این مطلب را با پرسش کوانتومی دیگری دنبال خواهم کرد
*(منظور از ای برادر ای انسان است)

از عالم دیگر

مایکل نیوتن ، روانشناس و محققی است که عمر خود را صرف تحقیق و بررسی در عوالم بعد از مرگ کرده است او در حالت هیپنوتیزم به حافظه پنهانی و ضمیر ابر آگاه مراجعین خود دست یافته وخاطرات و تجربیات آنها را از دنیای دیگر شرح میدهد .نکته ای که در میان همه گفته های مراجعین دیده میشود این است که در عالم دیگر نظم و ترتیب خلل ناپذیر ، مهر و محبت سر شار و نظام آموزشی آن است.
نخستین کتابش " journey of souls " برگردانده شده به فارسی توسط" محمود دانایی" به نام " سفر روح" دریچه جدیدی را از عوالم پس از مرگ ،برزخ،حساب و کتاب آخروی و دیگر مسایل عالم بعد ، به روی خوانندگانش باز میکند.
کتاب دوم او "Destiny of souls" برگردانده شده به فارسی به نا م" سرنوشت روح " است.
آنچه که باید به آن توجه کرد این است که همه کتب مقدس به گونه ای رمز آلود به این موضوعات پرداخته اندوچه بسا از آنچه در پیش است ترسانده اند بطوریکه انسان ازمرگ میترسد وآنرا سفری دلنشین نمی یابدوچنان دو دستی به این عالم وهمه اشتباهاتش میچسبدتا مرگ را به خاطر نیاورد. اما نکته در این است که در این دو کتاب چنان تصویری زیبا و خیال انگیز از عالم دیگر ترسیم میشود که دیگر مرگ خاکستری واندوهناک جلوه نمیکند.

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

ایمان چیست؟

چه چیزی در کریستف کلمب شهامت در نوردیدن اقیانوسها را آفرید؟
فکرش را بکنید بعضی وقتها وقتی قرار است به کشوری جدید ، شهری جدید ، جاده ای جدید یا حتی ساده تر به اتوبانی که تا به حال نرفته اید بروید چه احساسی دارید ، در حالی که همه آنها حداقل روی نقشه وجود دارد.رفتن به سرزمین های ناشناخته را آیا میتوان فقط با شهامت توضیح داد؟
چه چیزی در مهاتما گاندی قدرت مقاومت ورهبری مردم هند به سوی آینده ای مستقل را آفرید؟
چه چیزی باعث شد نلسون ماندلا بتواند با تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی مبارزه کند؟
وبسیاری بزرگان دیگر...از نظر آنتونی رابینز فقط نیروی ایمان است که میتواند چنین شهامتی را بیافریند. منهم کاملا موافقم ولی معتقدم که با این مثال نباید احساس کنیم که "ما قرار نیست کارهایی با این عظمت بکنیم، یرای معمولی بودن نیاز به این همه فلسفه بافی نیست".آنچه که باید به خاطر بسپاریم این است که :
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ما ست *
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود....
پس زندگی معمولی وجود ندارد ،هرانسانی با طرح خاصی به صحنه زندگی وارد میشود اینکه بتواند سناریو را بخاطر آورد، درک کند وبه زیبایی اجرا کند ، به شور و انرژیی احتیاج دارد به نام ایمان و هر کاری که با شور ایمان آمیخته باشد تبدیل به یک شگفتی میشود که هرگز فراموش نمیشود.
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
این موضوع را ادامه خواهم داد و منتظر نظرات شما هستم .
*فکر میکنم شعر از سهراب سپهری باشد. البته آثار شکسپیر نیزپر از قطعاتی است که زندگی را نوعی صحنه تآتر
می خواند مثلا در نمایشنامه "As you like it" که به فارسی به نام "هرطور که بخواهید " می گوید :
دنیا همه صحنه ای ست،
و مردان و زنان بازیگران:
به صحنه می آیند و از صحنه می روند
و هر کس در عمرخود بسیارنقشها که بازی میکند

نیروی ایمان را فعال سازیم

تاحالابه این فکر کردید که ایمان چیه ؟ از چه جنسیه؟ چطوری دوست دارید تعریفش کنید ؟

مقاله های مرتبط با این پرسش را تحت عنوان " ایمان چیست ؟" و" تو همه اندیشه ای" در بر چسب "مثل هیچکس نبودن" ارایه خواهم کرد.

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

لحظه آغازاست

به نام خداوند جان و خرد
دوباره متولد شده ام.هیجان انگیز است .گویی دررا به دنیایی تازه گشوده ام.بودن در این لحظه همتی میخواست که آن را یافته ام.دوست دارم به خودم تبریک بگویم.حس عجیبی دارم گویی قدم اول را برداشته ام ومی دانم که دیگر از پای نخواهم نشست تا در مسیر درست قرار بگیرم.به امید تعامل با شما هستم و میدانم که میتوانم.و به شما که این لحظه را با من شریک شده اید افتخار میکنم.به امید پیروزی