۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

جزء جاودان وجود ما

از دیپاک چوپرا داریم که : "در ژرفای وجود ما واقعیتی نهفته است که باید به آن نقب بزنیم . بسیار مهم است با آن جنبه از وجودمان که در موضع تغییر نیست تماس یابیم ."جزء جاودان وجودمان" .در ما چیزی وجود دارد که نسبت به بدن و ذهن آغازین تر است و آن همان روح است . ما تجربه کننده هستیم نه تجربه . در هر تجربه ای بخشی از وجود ما همچنان بدون تغییر می ماند و آن همان تجربه کننده است . اگر بتوانیم هنگام از سر گذراندن هر تجر به ای تجربه کننده را پیدا کنیم و با او تماس یابیم ، در خواهیم یافت که تجربه کننده ی اصلی شاهدی خاموش است که هیچ تغییری نمی پذیرد.
آن بخش بی تغییر وجود ماست که با ترس آشنا نیست . زیرا تمام ترس ها از ترس از مرگ سر چشمه می گیر ند . اما این بخش از وجود ما نا میرا ، تغییر ناپذیر، ناب و مطلق است . در واقع شعور و خود آگاهی ماست که سرنوشت جسمانی عاطفی ، روانی و روحی ما را رقم می زند . اگر به این آگاهی برسیم که می توان سکان هدایت شعور و خود آگاهی مان را در دست گیریم ، آن گاه می توانیم کارگردان تمام رویداد های زندگی مان باشیم ."
و حافظ لسان الغیب نیز می فرماید :
"میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست --- تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز "

وحالا باید به این سوال پاسخ دهیم که" چگونه باجزء جاودان وجودخودارتباط برقرار کنیم؟" این پرسش در برچسب "پرسشهای کوانتومی" تحت عنوان " ارتباط " آورده میشود تا شما هم مارادردانسته های خود سهیم کنید ومقاله مرتبط باآن نیز دربرچسب "مثل هیچکس نبودن " و تحت عنوان" بنشین و گوش کن " آورده خواهد شد.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

گریز از ناشناخته

دلیل اینکه اغلب ما انسانها از رفتن به سوی ناشناخته میگریزیم چیست؟
مقاله " نقبی به ناشناخته " مقدمه ای برای طرح این سوال میباشد ومقاله " جزء جاودان وجود" در ادامه خواهد آمد( هر دو را در برچسب " مثل هیچکس نبودن" خواهید یافت.) ،اما قبلا دوست دارم نظر شما را بدانم .

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

نقبی به ناشناخته ها

در ودا ها (کتب مقدس آیین هندو ) گفتاری داریم بدین مضمون : " تو نیازمند رهایی هستی ، رهایی از شناخته و دانسته ."
دیپاک چوپرا (متخصص پیشرو پزشکی ذهن/ بدن ) می گوید : “شناخته ،قالب سفت و سخت شر طی شدن های گذشته و نوعی دام است . اگر بخواهیم از این دام رها شویم باید در هر لحظه از زندگی به سوی ناشناخته گام بر داریم تا آنگاه در قلمرو ناشناخته آن چه را می خواهیم بیافرینیم ، زیرا ناشناخته گستره همه ی امکانات است . تنها چیزی که باید از آن ترسید شناخته است ، زیرا دام شناخته است نه ناشناخته . نا شناخته تمام گزینه های پیش روست.
راه چاره این است که همواره وارد میدان شویم و به دنبال ناشناخته برویم . پیوسته در جست و جوی چیزی باشیم که میتوان آنرا آگاهی ژرف نامید ، یعنی دانشی که به ما کمک می کند به دنیا با نگاهی گسترده تر و ژرف تر بنگریم و رویداد ها را با این نگاه تعبیر و تفسیر کنیم .
و بیاموزیم که چگونه از تعبیر ها و تفسیر ها ی خود آگاه باشیم . بسیار مهم است که مردم به دلیل برخی پاسخ های شرطی تداعی عصبی ، در واقعیتی بسته و محدود مانده اند . پس کافی ست آن را با پاسخ شرطی تداعی عصبی دیگری جایگزین کنند .بسیار مهم است که به مردم این آگاهی را ببخشیم که هرچه در زندگی از سر می گذرانند در نتیجه ی تعبیر ها و تفسیر ها و یادواره های معینی است که در آن وا مانده اند ، پس کافی ست آن ها را تغییر دهند ."
در ادامه این مطلب مقاله " جزء جاودان وجود" را خواهم آورد ، اما میخواهم قبل از آن به این موضوع فکر کنید که :دلیل اینکه ما انسانها از ناشناخته ها میگریزیم چیست ؟ من این سوال را در برچسب "پرسشهای کوانتومی" تحت عنوان "گریز از ناشناخته" نیز میگذارم.

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

رهایی

در وداها(متون مقدس آیین هندو) گفتاری داریم به این مضمون : " تو نیاز مند رهایی هستی ، رهایی از شناخته و دانسته".

من میخواهم قبل از این که مقاله بعدی را تحت عنوان " نقبی به نا شناخته ها " در برچسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه دهم در این مورد فکر کنید و نظر دهید.

اندیشمند پشت هر اندیشه

با توجه به نظراتی که در اطراف خود دریافت کرد ه ام لازم دیدم که قبل از شروع موضوع اصلی مقدمه ای را داشته باشم :
آنچه که در این مقاله آورده میشود ملموس نمی باشد و بسیاری از ما به این جملات به دیده نوعی علوم توهمی مینگریم چرا که ترجیح میدهیم سرگرم واقعیات ملموس وحتی روز مرگی هایمان باشیم ،بهر حال طی مدارج تحصیلی قابل توجه ،صاحب شدن همسر و فرزندان ،ملک و زمین ،ما شین ها ی سواری مدل بالا،سهام، رفتن به سفرها ی لذت بخش دور دنیا ، پوشیدن لباسهای مارک دار و استفاده از آخرین مدل تجهیزات و امکانات واندوختن ثروت برای اینکه تمام عمر ما را درگیر کند کافیست ، گرچه که حتی بسیاری هم در همان قدم های اول، دوم یعنی تامین مایحتاج اولیه زندگی مانده و در جا زده و دیگر وقتی ویا حتی حسی برای اینگونه فلسفه بافی ها نداریم .البته تلاش و تقلا برای بهتر زیستن قابل تقدیر است و بقول فلورانس اسکاول شین " همه باید توانگر شویم زیرا توانگری به ما آزادی می دهد .توانگری برای رشد و کمال معنوی یک ضرورت است . و برای همین هم باید تلاش کنیم چشم دلمان را بر روی فراوانی بیکرانی که از ازل برایمان آفریده شده و به ما اختصاص دارد بگشاییم ". اما اول باید از پیش فرض هایمان رها شویم و از بعد تازه ای همه چیز را بنگریم . اگر قرار باشد انسان هم مثل مورچه داٸما در حال کسب و جمع آوری باشد پس چرا آفریده شد ، مورچه که بود.
حتی خواجه شیراز هم می گوید :
"دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش ___وزشما پنهان نشاید کرد سرﱢمی فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع ___سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش"
پس بیایید حتی برای لحظه ای کوتاه هم که شده از تلا ش و تقلا دست برداریم و آرام گیریم و کمی به ماورای جهان ملموسات برویم :
در وداها (متون مقدس آیین هندو) آمده است : " اگر بدانم کیستم در خواهم یافت که من در بدن نیستم ، بلکه بدن در من است – من ذهن نیستم ، بلکه ذهن در من است – من ذهن و بدن را از راه کنش و واکنش با خودم ایجاد میکنم ."
برای درک و دریافت این حس باید به ماورٲ پا نهیم و باید بدانیم که ماورای هر واقعیت اندیشه ای بوده است . بگذارید به تحلیل دیپاک چوپرا در این ارتباط بپردازیم : " ما همان اندیشمندی هستیم که در پشت هر اندیشه قرار دارد . در فاصله بین ا فکار ما ، دریچه ، راهرو و تونلی وجود دارد که از راه آن ذهن فردی ما با ذهن کیهانی ارتباط برقرار میکند . از آنجا که ذهن کیها نی گستره بزرگی از اطلاعات و انرژی است ، وقتی می گویم < می خواهم .... > شکاف و سکوتی ایجاد می شود که ما را با گزینه های بی شمار روبرو می کند و در لحظه لحظه زندگی ما ایجاد می شوند .
یک گفتار باستانی وجود دارد که می گوید : در آغاز فقط کلمه بود و آن گاه به گوشت انسان تبدیل شد. و به زبان علمی امروز : در آغاز رویداد کوانتومی بود و آن گاه به نور و پپتید تبدیل شد . به عبارت دیگر تکانه ی اطلاعات سر انجام به رویداد ی زمانی مکانی تبدیل شد و آن رویداد زمانی و مکانی یکی از مولکولهای بدن ماست .( در عرفان اسلامی ابن عربی نیز آمده است که خداوند ،خلقت را با کلمه "کن" آفرید .)
<< هرچه از ذهن می گذرد جای پای آن در بدن می ماند .>>
بدن از سلول تشکیل یافته و سلول از مولکول و مولکول از اتم و اتم ها نه یک عنصر مادی ، بلکه ذره هستند و ذرات نوسان انرژی و اطلاعات در سپهر عظیم انرژی و اطلاعات هستند . اگر به فراسوی نمای ظاهری مولکولها رخنه کنیم با ابری از هیچ چیز و در فراسوی آن ابربا <<مطلقا هیچ چیز>> مواجه میشویم ،اما این<<مطلقاهیچ چیز>> ماده ی خام و سازنده ی همه ی عناصر است .بله ماده خام سازنده جهان ، غیر مادی و ناچیز است . ناچیزی که با شعور و متفکر است و از طبیعت خویش همه چیز را پدید می آورد ."
شاید این توضیحات برای درک اینکه چطور اندیشه ما و به طبع آن کلام ما بر ذره ذره وجودمان و کل هستی اثر می گذاردو چطور دنیای ما را خلق میکند و می آفریند ، کافی نباشد اما میتواند ابهام ایجاد کند که این ابهام سر آغازی برای پرسیدن است و تمرکز بر پرسش ها حتما ما را به پاسخ می رساند که همان اصل " جستجو کن تا بیابی" میباشد.هر یک از ما می تواند انیشتین دنیای خویش باشد .
وباز حافظ لسان الغیب در این با ب می گوید :
خیز و در کاسه ی سر آب طربناک انداز _____ پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

بدن ما آیینه افکار یا خود آگاهی ماست

دکتر دیپاک چوپرا صاحب مرکز" آیورودایی د یپاک " در شهر لنکستر ایالت ماساچوست است و متخصص پیشرو در پزشکی ذهن/بدن و دانش نوین ایمنی شناسی روانی – عصبی است .
او میگوید :" بدن ما آیینه افکار یا خود آگاهی ماست . اطلاعات ضر بدر تمرکز برابر است با واقعیت . چیزی به نام واقعیت وجود ندارد ، بلکه برداشت از واقعیت است که وجود دارد و این برداشت همان تعبیر و تفسیری است که خود برای خود انجام می دهد . پس برچسبی که به هر رویداد می زنیم با خود آن رویداد برابر است . "
درک این موضوع آسان به نظر نمی رسد ، مثال ها ی ساده بسیار ی از مواقع راه گشا هستند :
حتما شما هم کسانی را مشاهده کرده اید که گرد کهولت سن بر آنها نشسته اما زیبایی زوال ناپذیری در چهره خود دارند. بسیاری از ما وقت و پول زیادی صرف میکنیم تا زیبایی و طراوت اثر گذاری را با خود همراه کنیم ولی با افرادی برخورد میکنیم که عمر بیشتری را سپری کرده اند اما چهره ای درخشان و جذ اب و نگاهی آرامش بخش دارند که در راز آن می مانیم .
من میگویم که هیچ جای تعجب نیست چرا که اگر در شخصیت و تفکر آنها دقیق شویم می بینیم که آنها ذهنی آ رام دارند ، قدرت درک بسیار بالایی دارند بقول معروف تا نوک بینی خود را نمی بینند ، تفکر منفی ندارند و مرتب در حال قضاوت کردن و برچسب زدن به خود ، دیگران و رویداد ها نیستند ( اهل غیبت کردن /منفی بافی نیستند) بخود اعتماد دارند پس نگران قضاوت دیگران نیستند که همین موجب میشود نگاهی ارامش دهنده و اعتماد بخش ، بد ور از هر گونه تردید داشته باشند ،با ایمان هستندو... و خلاصه اینکه انرژی مثبت از خود ساطع کرده و اثر مثبت بر خود و دیگران میگذارند.
بقول خواجه حافظ :
"گر نور عشق حق به دل و جانت افتد ---- بالله که از آفتاب فلک خوبتر شوی"
حتما شما هم در اطراف خود کسانی را دارید که فقط راجع به بیماری و درد و رنج خود حرف میزنند و طبعا همیشه هم با همان درد ها و بیماریها دست در گریبان هستند و بسیاری نمونه های دیگر.

در پرسش کوانتومی "ارتباط ذهن و بدن " از یک ناشناس نظری داشتم بدین مضمون :
"من این را بسیار دیده ام مثلا کسی که برای پیش بردن اهداف خود مرتب در فکر توطٸه کردن برای دیگران است و موجبات ناراحتی دیگران را فراهم کرده است ، در جایی دیگر شاهد مشکلاتی بدتر برای خود بوده و یا بیماریها یی گریبانش را گرفته که ذره ذره او را از بین برده و مانند یک شکنجه داٸمی و طولانی او را همراهی کرده و می کند تا زمانی که عمرش به پایان برسد .ولی آنچه جالب است این است که او باز هم نمی فهمد که سر منشاٴ تمامی رنج هایش خودش بوده و هست و همچنان به همان روش زندگیش ادامه میدهد ."
دوست داشتم این نظر را به مقاله ام اضافه کنم و و همچنین شعری از سعدی شیرین سخن در تایید و تکمیل این نظر :
یکی بر سر شاخ بۥن می برید ---- خداوند بستان نظر کرد و دید
بگفتا که این مرد بد می کند ---- نه بر کس ، که بر نف۠س خود می کند

من این بحث را تحت عنوان"اند یشمند پشت هر اند یشه" ادامه خواهم داد.

۱۳۸۸ آبان ۱۰, یکشنبه

ارتباط ذهن و بدن

آیا شما هم معتقد هستید که " آنچه از ذهن می گذرد جای پای آن در بدن می ماند " ؟ اگر مثالی یا توضیحی دارید لطفا نظر خود را اعلام کنید.

مقاله مرتبط با این پرسش را تحت عنوان " بدن ما آیینه افکار یا خود آگاهی ماست" در بر چسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه خواهم کرد.