۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

ایمان چیست؟

چه چیزی در کریستف کلمب شهامت در نوردیدن اقیانوسها را آفرید؟
فکرش را بکنید بعضی وقتها وقتی قرار است به کشوری جدید ، شهری جدید ، جاده ای جدید یا حتی ساده تر به اتوبانی که تا به حال نرفته اید بروید چه احساسی دارید ، در حالی که همه آنها حداقل روی نقشه وجود دارد.رفتن به سرزمین های ناشناخته را آیا میتوان فقط با شهامت توضیح داد؟
چه چیزی در مهاتما گاندی قدرت مقاومت ورهبری مردم هند به سوی آینده ای مستقل را آفرید؟
چه چیزی باعث شد نلسون ماندلا بتواند با تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی مبارزه کند؟
وبسیاری بزرگان دیگر...از نظر آنتونی رابینز فقط نیروی ایمان است که میتواند چنین شهامتی را بیافریند. منهم کاملا موافقم ولی معتقدم که با این مثال نباید احساس کنیم که "ما قرار نیست کارهایی با این عظمت بکنیم، یرای معمولی بودن نیاز به این همه فلسفه بافی نیست".آنچه که باید به خاطر بسپاریم این است که :
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ما ست *
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود....
پس زندگی معمولی وجود ندارد ،هرانسانی با طرح خاصی به صحنه زندگی وارد میشود اینکه بتواند سناریو را بخاطر آورد، درک کند وبه زیبایی اجرا کند ، به شور و انرژیی احتیاج دارد به نام ایمان و هر کاری که با شور ایمان آمیخته باشد تبدیل به یک شگفتی میشود که هرگز فراموش نمیشود.
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
این موضوع را ادامه خواهم داد و منتظر نظرات شما هستم .
*فکر میکنم شعر از سهراب سپهری باشد. البته آثار شکسپیر نیزپر از قطعاتی است که زندگی را نوعی صحنه تآتر
می خواند مثلا در نمایشنامه "As you like it" که به فارسی به نام "هرطور که بخواهید " می گوید :
دنیا همه صحنه ای ست،
و مردان و زنان بازیگران:
به صحنه می آیند و از صحنه می روند
و هر کس در عمرخود بسیارنقشها که بازی میکند

۳ نظر:

  1. I believe you have to have fate in yourself to be able to forge ahead into unknown. Along with that fate you need a passion that allows you to take risks. I love what you are doing, I'll remember to visit you. faati

    پاسخحذف
  2. فاطی عزیز، من نظرت را دوست داشتم،تو به چیزی اشاره میکنی که موضوع مورد علاقه من است .من در آینده ای نه چندان دور بحثی پیرامون "جبر و اختیار" را در قالبی ملموس عنوان خواهم کرد و بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

    پاسخحذف
  3. فاطی عزیز، دیشب داشتم مطلبی راجع به فلسفه اسپینوزایی می خواندم، و احساس کردم تعبیر تو راآنجا یافتم و مثالی بسیار ساده زده بود که دوست داشتم عنوان کنم:
    من ممکن است مختار باشم شست دست خود را به هر طرف
    که بخواهم نوسان دهم.ولی شست من فقط قادر است به اقتضای طبیعتشحرکت کند.نمی تواندمثلا از دستم بیرون بپرد و دور اتاق برقصد.خودم هم به همین ترتیب ، در ساختار هستی جای خود را دارمولی انگشتی از پیکر خدا نیز می باشم

    پاسخحذف