در وداها(متون مقدس آیین هندو) گفتاری داریم به این مضمون : " تو نیاز مند رهایی هستی ، رهایی از شناخته و دانسته".
من میخواهم قبل از این که مقاله بعدی را تحت عنوان " نقبی به نا شناخته ها " در برچسب " مثل هیچکس نبودن" ارایه دهم در این مورد فکر کنید و نظر دهید.
۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه
اندیشمند پشت هر اندیشه
با توجه به نظراتی که در اطراف خود دریافت کرد ه ام لازم دیدم که قبل از شروع موضوع اصلی مقدمه ای را داشته باشم :
آنچه که در این مقاله آورده میشود ملموس نمی باشد و بسیاری از ما به این جملات به دیده نوعی علوم توهمی مینگریم چرا که ترجیح میدهیم سرگرم واقعیات ملموس وحتی روز مرگی هایمان باشیم ،بهر حال طی مدارج تحصیلی قابل توجه ،صاحب شدن همسر و فرزندان ،ملک و زمین ،ما شین ها ی سواری مدل بالا،سهام، رفتن به سفرها ی لذت بخش دور دنیا ، پوشیدن لباسهای مارک دار و استفاده از آخرین مدل تجهیزات و امکانات واندوختن ثروت برای اینکه تمام عمر ما را درگیر کند کافیست ، گرچه که حتی بسیاری هم در همان قدم های اول، دوم یعنی تامین مایحتاج اولیه زندگی مانده و در جا زده و دیگر وقتی ویا حتی حسی برای اینگونه فلسفه بافی ها نداریم .البته تلاش و تقلا برای بهتر زیستن قابل تقدیر است و بقول فلورانس اسکاول شین " همه باید توانگر شویم زیرا توانگری به ما آزادی می دهد .توانگری برای رشد و کمال معنوی یک ضرورت است . و برای همین هم باید تلاش کنیم چشم دلمان را بر روی فراوانی بیکرانی که از ازل برایمان آفریده شده و به ما اختصاص دارد بگشاییم ". اما اول باید از پیش فرض هایمان رها شویم و از بعد تازه ای همه چیز را بنگریم . اگر قرار باشد انسان هم مثل مورچه داٸما در حال کسب و جمع آوری باشد پس چرا آفریده شد ، مورچه که بود.
حتی خواجه شیراز هم می گوید :
"دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش ___وزشما پنهان نشاید کرد سرﱢمی فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع ___سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش"
پس بیایید حتی برای لحظه ای کوتاه هم که شده از تلا ش و تقلا دست برداریم و آرام گیریم و کمی به ماورای جهان ملموسات برویم :
در وداها (متون مقدس آیین هندو) آمده است : " اگر بدانم کیستم در خواهم یافت که من در بدن نیستم ، بلکه بدن در من است – من ذهن نیستم ، بلکه ذهن در من است – من ذهن و بدن را از راه کنش و واکنش با خودم ایجاد میکنم ."
برای درک و دریافت این حس باید به ماورٲ پا نهیم و باید بدانیم که ماورای هر واقعیت اندیشه ای بوده است . بگذارید به تحلیل دیپاک چوپرا در این ارتباط بپردازیم : " ما همان اندیشمندی هستیم که در پشت هر اندیشه قرار دارد . در فاصله بین ا فکار ما ، دریچه ، راهرو و تونلی وجود دارد که از راه آن ذهن فردی ما با ذهن کیهانی ارتباط برقرار میکند . از آنجا که ذهن کیها نی گستره بزرگی از اطلاعات و انرژی است ، وقتی می گویم < می خواهم .... > شکاف و سکوتی ایجاد می شود که ما را با گزینه های بی شمار روبرو می کند و در لحظه لحظه زندگی ما ایجاد می شوند .
یک گفتار باستانی وجود دارد که می گوید : در آغاز فقط کلمه بود و آن گاه به گوشت انسان تبدیل شد. و به زبان علمی امروز : در آغاز رویداد کوانتومی بود و آن گاه به نور و پپتید تبدیل شد . به عبارت دیگر تکانه ی اطلاعات سر انجام به رویداد ی زمانی مکانی تبدیل شد و آن رویداد زمانی و مکانی یکی از مولکولهای بدن ماست .( در عرفان اسلامی ابن عربی نیز آمده است که خداوند ،خلقت را با کلمه "کن" آفرید .)
<< هرچه از ذهن می گذرد جای پای آن در بدن می ماند .>>
بدن از سلول تشکیل یافته و سلول از مولکول و مولکول از اتم و اتم ها نه یک عنصر مادی ، بلکه ذره هستند و ذرات نوسان انرژی و اطلاعات در سپهر عظیم انرژی و اطلاعات هستند . اگر به فراسوی نمای ظاهری مولکولها رخنه کنیم با ابری از هیچ چیز و در فراسوی آن ابربا <<مطلقا هیچ چیز>> مواجه میشویم ،اما این<<مطلقاهیچ چیز>> ماده ی خام و سازنده ی همه ی عناصر است .بله ماده خام سازنده جهان ، غیر مادی و ناچیز است . ناچیزی که با شعور و متفکر است و از طبیعت خویش همه چیز را پدید می آورد ."
شاید این توضیحات برای درک اینکه چطور اندیشه ما و به طبع آن کلام ما بر ذره ذره وجودمان و کل هستی اثر می گذاردو چطور دنیای ما را خلق میکند و می آفریند ، کافی نباشد اما میتواند ابهام ایجاد کند که این ابهام سر آغازی برای پرسیدن است و تمرکز بر پرسش ها حتما ما را به پاسخ می رساند که همان اصل " جستجو کن تا بیابی" میباشد.هر یک از ما می تواند انیشتین دنیای خویش باشد .
آنچه که در این مقاله آورده میشود ملموس نمی باشد و بسیاری از ما به این جملات به دیده نوعی علوم توهمی مینگریم چرا که ترجیح میدهیم سرگرم واقعیات ملموس وحتی روز مرگی هایمان باشیم ،بهر حال طی مدارج تحصیلی قابل توجه ،صاحب شدن همسر و فرزندان ،ملک و زمین ،ما شین ها ی سواری مدل بالا،سهام، رفتن به سفرها ی لذت بخش دور دنیا ، پوشیدن لباسهای مارک دار و استفاده از آخرین مدل تجهیزات و امکانات واندوختن ثروت برای اینکه تمام عمر ما را درگیر کند کافیست ، گرچه که حتی بسیاری هم در همان قدم های اول، دوم یعنی تامین مایحتاج اولیه زندگی مانده و در جا زده و دیگر وقتی ویا حتی حسی برای اینگونه فلسفه بافی ها نداریم .البته تلاش و تقلا برای بهتر زیستن قابل تقدیر است و بقول فلورانس اسکاول شین " همه باید توانگر شویم زیرا توانگری به ما آزادی می دهد .توانگری برای رشد و کمال معنوی یک ضرورت است . و برای همین هم باید تلاش کنیم چشم دلمان را بر روی فراوانی بیکرانی که از ازل برایمان آفریده شده و به ما اختصاص دارد بگشاییم ". اما اول باید از پیش فرض هایمان رها شویم و از بعد تازه ای همه چیز را بنگریم . اگر قرار باشد انسان هم مثل مورچه داٸما در حال کسب و جمع آوری باشد پس چرا آفریده شد ، مورچه که بود.
حتی خواجه شیراز هم می گوید :
"دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش ___وزشما پنهان نشاید کرد سرﱢمی فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع ___سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش"
پس بیایید حتی برای لحظه ای کوتاه هم که شده از تلا ش و تقلا دست برداریم و آرام گیریم و کمی به ماورای جهان ملموسات برویم :
در وداها (متون مقدس آیین هندو) آمده است : " اگر بدانم کیستم در خواهم یافت که من در بدن نیستم ، بلکه بدن در من است – من ذهن نیستم ، بلکه ذهن در من است – من ذهن و بدن را از راه کنش و واکنش با خودم ایجاد میکنم ."
برای درک و دریافت این حس باید به ماورٲ پا نهیم و باید بدانیم که ماورای هر واقعیت اندیشه ای بوده است . بگذارید به تحلیل دیپاک چوپرا در این ارتباط بپردازیم : " ما همان اندیشمندی هستیم که در پشت هر اندیشه قرار دارد . در فاصله بین ا فکار ما ، دریچه ، راهرو و تونلی وجود دارد که از راه آن ذهن فردی ما با ذهن کیهانی ارتباط برقرار میکند . از آنجا که ذهن کیها نی گستره بزرگی از اطلاعات و انرژی است ، وقتی می گویم < می خواهم .... > شکاف و سکوتی ایجاد می شود که ما را با گزینه های بی شمار روبرو می کند و در لحظه لحظه زندگی ما ایجاد می شوند .
یک گفتار باستانی وجود دارد که می گوید : در آغاز فقط کلمه بود و آن گاه به گوشت انسان تبدیل شد. و به زبان علمی امروز : در آغاز رویداد کوانتومی بود و آن گاه به نور و پپتید تبدیل شد . به عبارت دیگر تکانه ی اطلاعات سر انجام به رویداد ی زمانی مکانی تبدیل شد و آن رویداد زمانی و مکانی یکی از مولکولهای بدن ماست .( در عرفان اسلامی ابن عربی نیز آمده است که خداوند ،خلقت را با کلمه "کن" آفرید .)
<< هرچه از ذهن می گذرد جای پای آن در بدن می ماند .>>
بدن از سلول تشکیل یافته و سلول از مولکول و مولکول از اتم و اتم ها نه یک عنصر مادی ، بلکه ذره هستند و ذرات نوسان انرژی و اطلاعات در سپهر عظیم انرژی و اطلاعات هستند . اگر به فراسوی نمای ظاهری مولکولها رخنه کنیم با ابری از هیچ چیز و در فراسوی آن ابربا <<مطلقا هیچ چیز>> مواجه میشویم ،اما این<<مطلقاهیچ چیز>> ماده ی خام و سازنده ی همه ی عناصر است .بله ماده خام سازنده جهان ، غیر مادی و ناچیز است . ناچیزی که با شعور و متفکر است و از طبیعت خویش همه چیز را پدید می آورد ."
شاید این توضیحات برای درک اینکه چطور اندیشه ما و به طبع آن کلام ما بر ذره ذره وجودمان و کل هستی اثر می گذاردو چطور دنیای ما را خلق میکند و می آفریند ، کافی نباشد اما میتواند ابهام ایجاد کند که این ابهام سر آغازی برای پرسیدن است و تمرکز بر پرسش ها حتما ما را به پاسخ می رساند که همان اصل " جستجو کن تا بیابی" میباشد.هر یک از ما می تواند انیشتین دنیای خویش باشد .
وباز حافظ لسان الغیب در این با ب می گوید :
خیز و در کاسه ی سر آب طربناک انداز _____ پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز
اشتراک در:
پستها (Atom)